به احتمال فکر میکنم

به احتمال ِ محال ِ اتفاق

به احتمال ِ محال ِ اتفاق ِ تو...

که جادوی نگاه،

پیش از سیاهی ِ چشمانت بی اعتبار بود

و دریا

چقدر زیاد عمق را نمی فهمید.

به تو فکر می کنم

که زندگی را

چه خالصانه به مِهر تعبیر می کنی

و گاه

دلت به یک نامهربانی ساده می شکند

به من فکر میکنم

که آرامشم شبیه به چای بهارنارنج است و

دلم اما غوغاست

اصلا چه غم از این دنیا

که من و تو

نگاه را فهمیده ایم

پرنده را

درخت را

آبی ِ حوض ماهی را

و عشق.

زندگی مگر چیزی جز همین ساده نگاه کردن هاست؟

جز همین کنار ِ شب ِ آب و سبزه دل بستن ها.

باور کن

زندگی طعم همان لبخندیست

که به وقت " امید دیدار"، تا ابد روی لب هایمان نشست.

 

+  سه شنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۳/ 12:54 / ماهی ِ قرمز  |